ad
ad
ملانصرالدین | حکایت ملانصرالدین

داستان ما و گرانی‌ها! | حکایتی عجیب تر ملانصرالدین که نخوانده‌اید

حکایتی خواندنی از ملانصرالدین را در ادامه‌ی این مطلب بخوانید.
کد خبر: 14573
داستان ما و گرانی‌ها! | حکایتی عجیب تر ملانصرالدین که نخوانده‌اید

حکایتی خواندنی از ملانصرالدین را در ادامه‌ی این مطلب بخوانید.

داستان ما و گرانی‌ها!

ملانصرالدین ‏هر روز از علف خرش ‏کم می‌کرد تا به نخوردن عادت کند! ‏پرسیدند: نتیجه چه شد؟

ملانصرالدین گفت: نزدیک بود عادت کند که مُــرد…!

عادت به فقر

پسر ملانصرالدین از او پرسید:‌ پدر، فقر چند روز طول می‌کشد؟

 ملا گفت: چهل روز پسرم. پسرش گفت: یعنی بعد از چهل روز ثروتمند می‌شویم؟

 ملا جواب داد: نه پسرم، عادت می‌کنیم!

همچنین بخوانید:

داستان خنده دار دو زن ملانصرالدین

داستان ها و حکایت های جاحکایتی خواندنی از ملانصرالدین را در ادامه‌ی این مطلب بخوانید.لب و خنده دار ملا نصرالدین همواره هزاران نکته را در خود جای داده است و بعضی از آن ها بیشتر جنبه مزاح دارد.

داستان خنده دار دو زن ملانصرالدین

 

داستان خنده دار دو زن ملا

ملانصرالدین دو زن داشت. روزی هر دو زن نزد ملا آمده و پرسیدند: «کدام یک از ما را بیشتر دوست داری؟» ملا خیلی سعی کرد که هر دو آنها را راضی نگاه داشته و باعث رنجش هیچ یک نشود. بنابراین با اصرار گفت که هر دو را به یک اندازه دوست دارد. ولی زن‌ ها راضی نمی‌ شدند و پرسش خود را تکرار می‌ کردند.

بالاخره زن جوان‌تر پرسید: «اگر ما هر دو با شما سوار قایق باشیم و قایق در رودخانه برگردد، برای نجات کدام یک از ما اقدام می‌ کنی؟»

ملا هر چه سعی کرد جوابی نیافت. بالاخره رو به زن قدیمی‌ اش کرد و گفت: «گمان دارم شما کمی شنا کردن بلد باشید.»

ملانصرالدین و حکایت خنده‌دار دو بزش!

دربارهٔ وی داستان‌های لطیفه‌آمیز فراوانی نقل می‌شود. این که وی شخصی واقعی بوده یا افسانه‌ای روشن نیست. برخی منابع او را واقعی دانسته و هم روزگار با تیمور لنگ (درگذشته ۸۰۷ ق) یا حاجی بکتاش (درگذشته ۷۳۸ ق) دانسته‌اند.

ملانصرالدین و حکایت خنده‌دار دو بزش!

میگن ملانصرالدین دو بز داشت که مثل جان شیرین از آن بزها مراقبت میکرد ، روزی یکی از بزها وقتی طناب گردنش را شُل دید فرصت را غنیمت شمرد و پا به فرار گذاشت و ملا هرچه گشت بز را پیدا نکرد . به خانه برگشت و بز دوم را که به تیرک طویله بسته شده بود و در عالم خودش داشت علف میخورد به باد کتک گرفتملانصرالدین و حکایت خنده دار دو بزش!

همسایه‌ها با صدای فریادهای ملا و نالۀ بز به طویله آمدند و گفتند : آی چه میکنی ؟ حیوان زبان بسته را کُشتی ...ملانصرالدین گفت : بزم فرار کرده گفتند : این فرار نکرده بیچاره را چرا میزنی ؟ملانصرالدین گفت : شما نمی‌دانید ، اگر طنابش محکم نبود این نابکار از آن یکی هم تندتر می‌دوید!




کپی لینک کوتاه خبر: https://jeldnews.com/d/36ee8j

پربیننده ترین




اخبار داغ



دیدگاه ها


یک سال پیش

ملا نصرالدین یکی از شاگردان امام جعفر صادق همان گونه که لقمان از شاگردان ان حضرت بودهاندبودند عدهای از شاگردان که به خواست امام صادق خود را به خنگی زدن تا حاکم ان زمان دیگر نتوانند انهار در بند کنود

یک سال پیش

عالی بود