این داستان کوتاه درباره توکل به خدا را بخوانید.
این داستان کوتاه درباره توکل به خدا را بخوانید.
در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند. مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است. به او گفت:"چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی؟"
جواب داد که: "من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا میدهد پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟"
آن عارف می گوید: "از خودم شرم کردم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم."
در میان اخبار
- فال ابجد امروز | خبرهای خوشی برات تو راهه! | از این نعمت خدا غافل نشو! + تفسیر دقیق
- فال ابجد امروز | خبرهای خوشی برات تو راهه! | از این نعمت خدا غافل نشو! + تفسیر دقیق
- وقتشه شیرینعسلهای نوستالژی رو تو خونه درست کنیم | طرز تهیه شیرین عسل خانگی +ویدئو
- طلاق سروش صحت و همسرش علنی شد! | علت طلاق چه بود؟
- این بار قراره یه تهچین متفاوت با عطر و طعم هویج درست کنیم | طرز تهیه ته چین هویج +ویدئو
منبع: آخرین خبر
کپی لینک کوتاه خبر: https://jeldnews.com/d/2appv2