ad
ad
داستان | داستان کوتاه

داستان کوتاه و جذاب | توکل به خدا

این داستان کوتاه درباره توکل به خدا را بخوانید.
کد خبر: 4805
داستان کوتاه و جذاب | توکل به خدا

این داستان کوتاه درباره توکل به خدا را بخوانید. 

در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند. مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است. به او گفت:"چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی؟"
جواب داد که: "من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا میدهد پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟"
آن عارف  می گوید: "از خودم شرم کردم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم."

منبع: آخرین خبر




کپی لینک کوتاه خبر: https://jeldnews.com/d/2appv2

پربیننده ترین




اخبار داغ